میگویند شــــــــــاد بنویس نوشـــــــته هایت درد دارند...
ومن یاد مـــــــــردی افتادم که گوشـــــــه ی خیــــابان شـــــــــاد میزد
امــــــا. . .
با چشـــــمان خیــــس...
تنها
نظریادتون نره
واقعا چرا
میگویند شــــــــــاد بنویس نوشـــــــته هایت درد دارند... ومن یاد مـــــــــردی افتادم که گوشـــــــه ی خیــــابان شـــــــــاد میزد امــــــا. . . با چشـــــمان خیــــس... این بی محلیات تلافی اون التماساته سنگ دلبی وفا منم همون کسی که یک روز خدای تو بود یادت میاد گفتی بدون من میمیری پس چی شد کجا رفت اون
همه قول سودا
وقتی واست مهم نیستم چرا ازم قول گرفتی.......من خــــــوبم
با تو نیستم چی درباره ی من فکر کرده بودی تو
بیچاره دلم
فقط مردن میخواهمدر این بازار نامردی به دنبال چه می گردی؟ حالم از همه ی خیابان های این شهر بهم میخوره
این چه دنیایی هست دیگه
مرا ببخش کمی فقط تا پروانه شدنم مانده تا ازم خلاص شینميــــــــــــدانم مــــــــــرا ببخش . . .! اگــــر به تو پیله کرده ام قــــدری طاقت بــــیـــار پـــروانه میشوم و میروم... من فقط دارم سعی میکنم همـــــرنگ جماعت شوم... امـــا میـــشود کمـــی کمکــــم کنیـــد... ای جمـــــاعــت شماها دقیـــقـــا چه رنگی هستیـــد؟؟؟ آتیش کشیده ای مثل منسیــــگارو گذاشته بودم زیر لبم... گفتـــــــم :هــــــی یارو آتیــــــش داری؟! جواب داد: توی جیبم که نــــــه...! ولی تو ی دلم آره... به کارت میاد؟؟؟ گفـــــــــم :بده همدردیم فاحشهوقتی آلت را به فاحشه ها عادت میدهی... توقع نداشته باش زنت باکــــــــره باشد... زیاد زور نزن هیچ اعتباری نیست... سری که الان رو شــــونه هاته ... فـــــــــــردا. . . لای پاهای یکی دیگه نباشه...! من همون نی نی کوچولوی خودتم...
گریان شده دلم
...
" مادرم " مرا ببخش
به چشمات بگو اشک ریختن چشم دیگری را می پسندد ؟" چشم هـــــایت را ببنـــــــد "
کلافه ام از این همه چشم انتظاری
خوبــــــــــم:
چشمهایم را میبندم،
زمان را متوقف میکنم،
مسافت ها رو از بین میبرم،
و تو را تا ابد در آغوش میگیرم.
دلم برای آغوش گرمت تنگ است
کاش یه بار دیگه اون نگاه مهربونتا میدیدم
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی... گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ... گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات... گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که... گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی... گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود... گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید...
...
بآورتـــ بِشَود یآ نـﮧ
♥افسونگر عـــاشق♥حــماقت بود به عشقت اعــتماد کردن این متن نوشته و حرفای دل خودمه ...
کوچه های سرد و تاریک کشـــــان کشــــــان میخرامد زمزمه میکند آنچه میخواهد بگوید اما. . . می داند... نمیتواند... دل قلب آسمان تنهایی تنهای تنهاست با اینکه دارد هزاران نفر را اما . . . بدون او هیچ است میخواهد بنویسد بنویسد از هرچه که هست دفترش را میگشاید اولین کلمه... اولین حرف... روی دفتر... تنهـــــایی دنیا بی کسی تاریکی نمیتواند گوشه ی چشمش میشود جاری میچکد روی دفتر... فریاد میزند... خـــدا. . . من چه کرده ام؟؟؟ سیاهـی... تباهی... عشـــــــــــق آخــر این عشق چیست؟ معنا و مفهومش؟ نمیداند... نمیخواهد ... هیچ کس را... باطل شد زندگی اش... همه چیز را باخت... بخــــاطرش... کینه ای ندارد اما خسته است. از همه چیز ... از همه کس...نمیتواند دوست داشته باشد...هیچ کس را در این جاست که میخواهد عشــــقی بی پایــــــان را... محبت را...توجه را... از فاصله بی زار است نهفته است در سینه اش غصه ای... دوست دارد بگرید اما. . . نمیتواند دوست دارد بخــــــندد اما. .نمیتواند... طلســــم بی کسی... کــــــی...چه وقت...چـــــــگونه... گشوده خواهد شد ای روزگار چرا من؟؟؟ و باز آخرین حرفش این است برگـــــرد...ببین...تنهــــــایم اشک صورتش را فرا گرفته است. آیـــــــا او میتواند....؟؟؟؟ ببیند... بگرید... بخندد دگر هیچ نمیفهمه و زمزمه میکند تنهـــایم ای بی کسی... ولی باز... ای عشق نهفته دوستت دارم...
خدا نــــــــــذار برههههههههههههههههههه
تمام امیدم از بیییییییین رفتبرگشــــت فقط 10 روز خواست واسه همیشه ازم خدافظی کنه اشکما دید با هم گریه کردیم خیلی سعی کردم جلوشا بگیرم خیـــــــــــــــــــــــلی ولی این سرنوشت لعنتی ...تف تو زنگیــــــــت فرناز خدا خونش توی رگام میجوشه اه از این عشق که جز مرگ من اش درمان نیـــست راستی چرا میگن پشت سر مسافر گریه نباید بکنی چـــــــــرا یعنی ؟؟؟؟خوب بغض تو گلوما چه جوری خالی کنم ؟؟؟ اقبلا امید به برگشتش داشتم ولی حالا خیلی ازم دوره خیلی خیــــــــــــلی.....
گیج شدم بهم بگو چیکار کنمنمی دونم از کــجا شروع کنم قصه تلخ ســـــادگیمـــو بدون شرح
حامدبهداد
امین حیایی
تازه های طنز وخنده دار
یکی از فانتزیام اینه که...(3)یکی از فانتزیام اینه که یه روز که دارم تو خیابون راه میرم یهو ببینم یه دزد اسلحه شو گذاشته رو شقیقه…
بخش سرگرمی
پربیننده های سرگرمی
بهرام رادان
|